خب ... بریم ادامه بدیم داستان زیبای حضرت موسای عزیز رو داشته باشیم.
اون روز عصای سخنگو مهمون بچهها بود ... (یک چوب بلند عجیب و غریب که خانم مربی از طبیعت پشت مسجد پیدا کرده بود)
عصا اومد و ادامه ماجرای حضرت موسای شجاع رو برای بچهها تعریف کرد ...
قصه رسید به جایی که موسی (ع) اومد پیش فرعون و گفت که از کارهای بدش دست برداره ...
فرعون هم پرسید تو اگر از طرف خدا هستی، نشونهت چیه؟
موسی هم عصا رو انداخت و یکباره عصا تبدیل به مار بزرگی شد ...
بله دیگه ...
... البته قبول دارم که این پازل مار، یه کمی ترسناکه برای بچهها ولی میخواستیم خوب مفهوم رو برسونه ...