Clicky
​​کانون فرهنگی آیه های سرزمین ایرانیان

موسای شجاع

 

 

در ادامه داستان حضرت موسای شجاع ...ما مشغول تکمیل کردن رودخانه بزرگ نیل بودیم


و داشتیم ماهی‌ها، لاکپشت‌ها، پرنده‌ها و چرنده‌ها رو هر کدوم در جای خودشون قرار می‌دادیم


و براشون لونه و خونه نقاشی می‌کردیم که ...

 

 

 

خاله پیرزن از راه رسید و اَزَمون پرسید:


بچه‌ها! این رودخونه بزرگ یک قصه خیلی جالب داره دوست دارید براتون تعریف کنم؟

 

و بعد شروع کرد به تعریف کردن داستان ...


چقدر هیجان انگیز بود وقتی گفت یاران حضرت موسی گیر افتاده بودند ... پیش رو رودخونه بزرگ نیل بود و پشت سر، فرعون و سربازها ...

 

که ناگهان حضرت موسی با عصای خودش به رود زد ... رود شکافته شد ...

 

و حضرت موسی و یارانش همگی نجات پیدا کردند.

 

 

اما ...


فرعون چطور شد؟

 

(یکی از بچه‌ها گفت: خیلی تعجب کرد!! )

 

 

بله بعد از اینکه احتمالا خیلی تعجب کرد، اون هم به سربازهاش گفت که وارد رود بشند

 


اما هیچکدوم نجات پیدا نکردند و رود به حالت اول برگشت و همگی غرق شدند.

 

 

 

و بالاخره ...


با عصای حضرت موسی،


رود بزرگ نیل


شکافته شد


و یاران او به سلامت از رود گذشتند ...

 

اما فرعون و سربازانش همگی غرق شدند ...