سلام   از بازخوردهای گروه مامان ها معلوم بود که  روز پخت خوراکی حسابی به بچه‌ها خوش گذشته ...         برای ولادت حضرت امیر، قرار بود پذیرایی اصلی رو خود بچه‌ها آماده کنند ... ساده، خوشمزه و دست‌ساز خودشون؛ نون شیرین!!   بعد هم نقاشی برای بابا و کادو کردن عطرهای کوچولویی که برای پدرها تهیه شده بود .‌‌..   جشن بود و نمیشد بادکنک …

ادامه مطلب

    در ادامه داستان حضرت موسای شجاع ...ما مشغول تکمیل کردن رودخانه بزرگ نیل بودیم و داشتیم ماهی‌ها، لاکپشت‌ها، پرنده‌ها و چرنده‌ها رو هر کدوم در جای خودشون قرار می‌دادیم و براشون لونه و خونه نقاشی می‌کردیم که ...       خاله پیرزن از راه رسید و اَزَمون پرسید: بچه‌ها! این رودخونه بزرگ یک قصه خیلی جالب داره دوست دارید براتون تعریف کنم؟   و بعد شروع کرد …

ادامه مطلب

    میدونید ماجرای این ماسک‌های قورباغه‌ای و این قورباغه خوشحالی که دست خانم مربی هست چیه؟           این‌ها همون قورباغه‌هایی هستند که مامور عذاب فرعونیان بودند ...   به همه جا حمله کردند و از توی همه چیز سر در آوردند ...   عاقبت هم چون عده‌ای از مردم از کارهای بدشون توبه کردند، اینها به دستور خدای مهربان عقب‌نشینی کردند ...    پ.ن۱: ما …

ادامه مطلب

    خب ... بریم ادامه بدیم داستان زیبای حضرت موسای عزیز رو داشته باشیم.   اون روز عصای سخنگو مهمون بچه‌ها بود ... (یک چوب بلند عجیب و غریب که خانم مربی از طبیعت پشت مسجد پیدا کرده بود)   عصا اومد و ادامه ماجرای حضرت موسای شجاع رو برای بچه‌ها تعریف کرد ...   قصه رسید به جایی که موسی (ع) اومد پیش فرعون و گفت که از …

ادامه مطلب

    سلام   یکی از برنامه‌های ما به مناسبت روز ولادت حضرت زهرا، اجرای یک نمایش با سایه‌ها بود ...         با محتوای داستان حدیث کساء   شما هم می‌تونید برای مناسبت‌های پیش رو این برنامه خوب و دیدنی رو داشته باشید ...   پ.ن: همین‌جا از زحمات مربیان عزیز، خانم‌ها فرقانی، بهروز و عبداللهی به خاطر اجرای خوبشون تشکر می‌کنم

ادامه مطلب